3 سفر طولانی آخرت 4 |
شخصى بود به نام توبة بن صمه ، نقل شده که او نفس خود را در بیشتر اوقات شب و روز حساب مى کرد پس روزى ایام عمر خود را حساب کرد و متوجه شد که شصت سال از عمرش گذشته است متوجه شد که بیست و یکهزار و پانصد روز مى شود، گفت : واى بر من ، آیا من ملاقات خواهم کرد مالک را به بیست و یکهزار و پانصد گناه ، این را گفت و بیهوش افتاد و در همان بیهوشى وفات کرد.
فقیر گوید: روایت شده که وقتى حضرت رسول صلى الله علیه و آله به زمین بى گیاهى فرود آمد پس به اصحاب خود فرمود که بروید هیزم بیاورید، عرض کردند یا رسول الله ما در زمین بى گیاه هستیم که هیزم در آن یافت نمى شود، فرمود: هر کس هر چه ممکنش مى شود بیاورد پس هیزم آوردند و مقابل آن حضرت روى هم ریختند چون هیزمها جمع شد حضرت فرمود: همین طور گناهان شما جمع مى شود با این کار حضرت ، اصحاب متوجه شدند که در بیابانى که از هیزم خبرى نبود ولى با جستجوى خود مقدار زیادى هیزم جمع شد و روى هم ریخته شد، همین طور گناه به نظر نمى آید، چون جستجو و حساب شود گناهان بسیارى جمع مى شود چنانکه ((توبه بن صمه )) براى هر روز عمر خود یک گناه فرض کرد حساب کرد ((بیست و یکهزار و پانصد)) گناه کرده است .
¤ نویسنده: یازهرا مدد