سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیرى را که آتش دوزخ در پى بود خیر نتوان به حساب آورد ، و شرّى را که پس آن بهشت بود ، شرّ نتوان وصف کرد . هر نعمتى جز بهشت خوارست ، و هر بلایى جز آتش دوزخ عافیت به شمار . [نهج البلاغه]
3  سفر طولانی آخرت  4

((حکایت )) (جمعه 87/5/18 :: ساعت 7:37 صبح )

 

از ((اربعینیات )) عالم فاضل و عارف کامل ، قاضى سعید قمى رحمه الله علیه نقل شده که فرمود: از کسى که ثقه و محل اعتماد است از استاد ما شیخ بهائى چنین رسیده که روزى به زیارت شخصى از ارباب حال رفت که در مقبره اى از مقابر اصفهان ماءوى گزیده بود. آن شخص عارف به شیخ گفت : من در این قبرستان قبل از این روز امر غریبى مشاهده کردم و آن امر این است که دیدم جماعتى جنازه اى را در این قبرستان آوردند و در فلان جا دفن کردند و رفتند؛ پس چون ساعتى گذشت بوى خوشى شنیدم که از بوهاى این نشاءه نبود؛ متحیر ماندم ؛ به راست و چپ خود نظر کردم تا بدانم که این بوى خوش از کجا آمد که ناگاه دیدم جوان خوش صورتى در لباس ‍ پادشاهان به نزد آن قبر رفت پس چون نزد آن قبر نشست دیدم مفقود شد، گویا داخل در قبر شد پس بسیار تعجب کردم . پس از این واقعه زمانى نگذشت که ناگاه بوى بدى به دماغم رسید که از هر بوى بدى پلیدتر بود پس نگاه کردم سگى را دیدم که بدنبال او مى رود، تا رسید به آن قبر و پنهان شد؛ پس من تعجب کردم و در آن حال بودم که ناگاه آن جوان بدحال و بد هیئت با بدن مجروح بیرون آمد و از همان راهى که آمده بود برگشت . من عقب او رفتم و از او خواهش کردم که حقیقت حال را براى من بگوید، گفت : من عمل صالح این میت بودم و ماءمور بودم که در قبر با او باشم . که ناگاه این سگى که دیدى آمد و او عمل غیر صالح او بود. من خواستم او را از قبر بیرون کنم تا در کنار او باشم ، آن سگ مرا دندان گرفت و گوشت مرا کند و مرا مجروح کرد چنانچه مى بینى و مرا نگذاشت که با او باشم ، دیگر نتوانستم در قبر با او بمانم بیرون آمدم و او را وا گذاشتم . چون عارف مکاشف این حکایت را براى شیخ نقل کرد شیخ فرمود راست گفتى فنحن قائلون بتجسد الاعمال و تصورها بالصورة المناسبة بحسب الاحوال (12)

مؤ لف گوید این حکایت را این خبر که شیخ صدوق در اول امالى روایت کرده تصدیق مى کند و خلاصه اش آن است که ((قیص بن عاصم منقرى )) با جماعتى از ((بنى تمیم )) خدمت حضرت رسول رسیدند و از آن حضرت نصیحتهاى سودمند خواستند آن حضرت ایشان را به کلمات خویش موعظه فرمود از جمله فرمود: اى قیس چاره اى نیست که باید همنشینى در قبر داشته باشى تو مرده اى و او زنده است .

پس اگر او کریم باشد تو را گرامى خواهد داشت و اگر لئیم و پست باشد تو را رها خواهد کرد و محشور نخواهى شد مگر با او، مبعوث نشوى مگر با او، و سؤ ال نخواهى شد مگر از او؛ پس قرار مده آن را مگر صالح ، زیرا که اگر صالح باشد با او انس خواهى گرفت و اگر فاسد باشد وحشت نخواهى نمود مگر از او و او عمل تست . قیس عرض کرد: یا نبى الله ! دوست داشتم که این موعظه به نظم آورده شود تا ما بر آن افتخار کنیم و بصورت یک سند براى ما بماند. آن جناب نزد حسان بن ثابت شاعر فرستاد تا این جریان را به شعر در آورد ولى چون ((صلصال بن دلهمس )) در مجلس حاضر بود پیش از آنکه حسان بیاید آن را به نظم کشید:

تخیر خلیطا من فعالک انما   قرین الفتى فى القبر ما کان یفعل
و لابد بعد الموت من ان تعده   لیوم ینادى المرء فیه فیقبل
فان کنت مشغولا بشیى ء فلا تکن   بغیر الذى یرضى به الله تشغل
فلن یصحب الانسان من بعد موته   و من قبله الا الذى کان یعمل
الا انما الانسان ضیف لاهله   یقیم قلیلا بینهم ثم یرحل

شیخ صدوق رحمه الله علیه از حضرت صادق (ع) روایت کرده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: روزى حضرت عیسى بن مریم (ع) بر قبرى گذشت که صاحب آن را عذاب مى کردند پس از یکسال بار دیگر حضرت عیسى از آن جا عبور کرد، دید عذاب از صاحب آن قبر برداشته شده ؛ پس گفت اى پروردگار من ؛ من بر این قبر در سال گذشته عبور کردم دیدم صاحب آن در عذاب بود و امسال که بر او گذشتم مى بینم عذاب از او برداشته شده است ؟ پس وحى رسید به عیسى (ع) که یا روح الله ، از براى صاحب این قبر فرزند صالحى بود که به حد بلوغ رسید، پس راهى را اصلاح و درست کرد و یتیمى را پناه و جاى داد پس من او را به خاطر این عمل که فرزندش بجا آورد بخشیدم .


¤ نویسنده: یازهرا مدد



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

»» منوها
[ RSS ]
[ Atom ]
[خانه]
[درباره من]
[ارتباط با من]
[پارسی بلاگ]
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 2
مجموع بازدیدها: 55177
 

»» درباره خودم
 

»» لوگوی خودم
 

»» اشتراک در وبلاک
 
 

»» دوستان من
 

»» وضعیت من در یاهو